آسا
/'āsā/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. خمیازه؛ دهاندره: ◻︎ چنان نمود به ما دوش ماه نو دیدار / چو ماه من که کند گاه خواب خوش آسا (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۴).
۲. زیب؛ زینت؛ زیور؛ آرایش: ◻︎ به انواع نفایس خویشتن را / بهسان نوعروسی کرده آسا (عسجدی: ۲۱).
۳. وقار؛ ثبات؛ آهستگی: ◻︎ سرو اگر با قد رعنای تو همبالاستی / کی چنان مطبوع و خوشاندام و باآساستی (ابنیمین: لغتنامه: آسا).
۴. طرز؛ روش.
۲. زیب؛ زینت؛ زیور؛ آرایش: ◻︎ به انواع نفایس خویشتن را / بهسان نوعروسی کرده آسا (عسجدی: ۲۱).
۳. وقار؛ ثبات؛ آهستگی: ◻︎ سرو اگر با قد رعنای تو همبالاستی / کی چنان مطبوع و خوشاندام و باآساستی (ابنیمین: لغتنامه: آسا).
۴. طرز؛ روش.