آذین
/'āzin/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. زیب؛ زیور؛ زینت: ◻︎ ببستند آذین به شهر اندرون / پر از خنده لبها و دل پر ز خون (فردوسی: ۶/۱۰).
۲. [قدیمی] آیین؛ رسم؛ قاعده؛ قانون: ◻︎ نوشتند بر سان و آذین چین / سوی شاه با صدهزار آفرین (فردوسی: لغتنامه: آذین).
۳. [قدیمی] غرفه و نشیمنگاههای آراسته و مزین در جشنها.
۲. [قدیمی] آیین؛ رسم؛ قاعده؛ قانون: ◻︎ نوشتند بر سان و آذین چین / سوی شاه با صدهزار آفرین (فردوسی: لغتنامه: آذین).
۳. [قدیمی] غرفه و نشیمنگاههای آراسته و مزین در جشنها.