26 فرهنگ

آبلوج

/'ābluj/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. شکر؛ قند سفید: ◻︎ تا آبلوج همچو تبرزد نشد به طعم / تا چون نبات نیست به پیش نظر شکر (پوربهای جامی: لغت‌نامه: آبلوج).
۲. نبات.