آبلوج/'ābluj/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. شکر؛ قند سفید: ◻︎ تا آبلوج همچو تبرزد نشد به طعم / تا چون نبات نیست به پیش نظر شکر (پوربهای جامی: لغتنامه: آبلوج).۲. نبات.