گیر
/gir/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. = گرفتن
۲. گیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبگیر، آفتابگیر، گریبانگیر.
〈 گیرودار: [مجاز]
۱. آشوب؛ هنگامه.
۲. مشغله؛ گرفتاری.
۲. گیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبگیر، آفتابگیر، گریبانگیر.
〈 گیرودار: [مجاز]
۱. آشوب؛ هنگامه.
۲. مشغله؛ گرفتاری.