26 فرهنگ

ترجمه مقاله

چرمه

/čarme/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

اسب، مخصوصاً اسب سفید: ◻︎ سلطان یک‌سوارۀ گردون به جنگ دی / بر چرمه تنگ بندد و هّرا برافکند (خاقانی: ۱۳۶).