پیاده
/piyāde/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. کسی که با پای خود به راهی میرود و سوار بر مَرکب نیست.
۲. (اسم) (ورزش) در شطرنج، هریک از شانزده مهره که هشت مهرۀ سیاه در یک طرف و هشت مهرۀ سفید در طرف دیگر است؛ بیدق: ◻︎ کس با رخ تو نباخت دستی / تا جان چو پیاده درنینداخت (سعدی۲: ۶۲۴).
〈 پیاده شدن: (مصدر لازم) پایین آمدن از وسیلۀ نقلیه، حیوان، آسانسور، و مانند آنها.
〈 پیاده کردن: (مصدر متعدی)
۱. پایین آوردن از وسیلۀ نقلیه، حیوان، آسانسور، و مانند آنها.
۲. از هم باز کردن و بر زمین گذاشتن اجزای ماشین یا دستگاهی برای اصلاح و تعمیر.
۲. (اسم) (ورزش) در شطرنج، هریک از شانزده مهره که هشت مهرۀ سیاه در یک طرف و هشت مهرۀ سفید در طرف دیگر است؛ بیدق: ◻︎ کس با رخ تو نباخت دستی / تا جان چو پیاده درنینداخت (سعدی۲: ۶۲۴).
〈 پیاده شدن: (مصدر لازم) پایین آمدن از وسیلۀ نقلیه، حیوان، آسانسور، و مانند آنها.
〈 پیاده کردن: (مصدر متعدی)
۱. پایین آوردن از وسیلۀ نقلیه، حیوان، آسانسور، و مانند آنها.
۲. از هم باز کردن و بر زمین گذاشتن اجزای ماشین یا دستگاهی برای اصلاح و تعمیر.