لاف
/lāf/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. گفتار بیهوده و گزاف؛ دعوی زیادهازحد.
۲. خودستایی.
〈 لاف زدن: (مصدر لازم)
۱. خودستایی کردن.
۲. دعوی زیادهازحد کردن: ◻︎ دوست مشمار آنکه در نعمت زند / لافِ یاری و برادرخواندگی (سعدی: ۷۱).
۲. خودستایی.
〈 لاف زدن: (مصدر لازم)
۱. خودستایی کردن.
۲. دعوی زیادهازحد کردن: ◻︎ دوست مشمار آنکه در نعمت زند / لافِ یاری و برادرخواندگی (سعدی: ۷۱).