26 فرهنگ

غض

/qaz[z]/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. فروخواباندن چشم: غضّ بصر.
۲. پایین آوردن آواز: غض صوت.
۳. (صفت) تازه؛ تروتازه.
۴. (اسم) شکوفۀ نازک.
۵. (صفت) تازه‌رو و خندان.
۶. (اسم) گوسالۀ نوزاد.