غض
/qaz[z]/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. فروخواباندن چشم: غضّ بصر.
۲. پایین آوردن آواز: غض صوت.
۳. (صفت) تازه؛ تروتازه.
۴. (اسم) شکوفۀ نازک.
۵. (صفت) تازهرو و خندان.
۶. (اسم) گوسالۀ نوزاد.
۲. پایین آوردن آواز: غض صوت.
۳. (صفت) تازه؛ تروتازه.
۴. (اسم) شکوفۀ نازک.
۵. (صفت) تازهرو و خندان.
۶. (اسم) گوسالۀ نوزاد.