26 فرهنگ

شش

/šeš/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

عدد ۶؛ بعد از پنج.
⟨ شش‌و‌بش:
۱. در بازی نرد، نشستن یک طاس با شش خال و طاس دیگر با پنج خال.
۲. [مجاز] فرورفتن در فکر و خیال و بهت و حیرت.
⟨ شش‌وپنج:
۱. در بازی نرد، شش‌و‌بش.
۲. [مجاز] قمار.
۳. [مجاز] هرچیزی که در معرض تلف باشد؛ شش‌پنج.