خرده
/xorde/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. ریزۀ هرچیز.
۲. مقدار کم و اندک از چیزی.
۳. (صفت) کوچک.
۴. پول خُرد؛ سکه.
۵. [قدیمی] شرارۀ آتش.
۶. نکته.
۷. [قدیمی، مجاز] نکته.
۸. [قدیمی، مجاز] عیب؛ خطا.
〈 خرده گرفتن: (مصدر لازم) [مجاز] عیب و ایراد گرفتن از کسی یا چیزی: ◻︎ انوری بیخردگیها میکند / تو بزرگی کن بر او خرده مگیر (انوری: ۲۴۰).
۲. مقدار کم و اندک از چیزی.
۳. (صفت) کوچک.
۴. پول خُرد؛ سکه.
۵. [قدیمی] شرارۀ آتش.
۶. نکته.
۷. [قدیمی، مجاز] نکته.
۸. [قدیمی، مجاز] عیب؛ خطا.
〈 خرده گرفتن: (مصدر لازم) [مجاز] عیب و ایراد گرفتن از کسی یا چیزی: ◻︎ انوری بیخردگیها میکند / تو بزرگی کن بر او خرده مگیر (انوری: ۲۴۰).