خر
/xar/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. (زیستشناسی) جانوری چهارپا و کوچکتر از اسب با گوشهای دراز و یال کوتاه؛ الاغ؛ درازگوش.
۲. درشت؛ بزرگ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خربط، خرپا، خرپشته، خرچنگ، خرسنگ، خرکمان، خرمهره.
۳. (صفت) [مجاز] احمق.
۴. [قدیمی، مجاز] جسم.
〈 خر شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
۱. فریب خوردن.
۲. احمق شدن.
۲. درشت؛ بزرگ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خربط، خرپا، خرپشته، خرچنگ، خرسنگ، خرکمان، خرمهره.
۳. (صفت) [مجاز] احمق.
۴. [قدیمی، مجاز] جسم.
〈 خر شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
۱. فریب خوردن.
۲. احمق شدن.