بومهن/bum[a]han/فرهنگ فارسی عمید / قربانزادهزلزله؛ زمینلرزه: ◻︎ برآمد یکی بومهن نیمشب / تو گفتی زمین دارد از لرزه تب (اسدی: ۲۹۹).