26 فرهنگ

بسودن

/basudan/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. دست مالیدن؛ لمس کردن: ◻︎ لعل تو را شبی ببسودم من و هنوز / می‌لیسم از حلاوت آن گربه‌وار دست (کمال‌الدین‌اسماعیل: مجمع‌الفرس: بسوده).
۲. سودن.
۳. سفتن.