26 فرهنگ

انسجام

/'ensejām/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. منظم شدن و با هم جور شدن.
۲. روان بودن کلام و عاری بودن آن از تعقید و تکلف و تصنع.
۳. مستحکم شدن؛ استوار شدن؛ استواری.