گاویالفرهنگ فارسی عمیدتمساحی به طول شش متر که پوزهای دراز شبیه منقار و دندانهای تیز دارد و ماهیها را شکار میکند؛ تمساح هندی.
گاویاللغتنامه دهخداگاویال . (اِ) نوعی از خزندگان شامل طایفه ٔ تمساحان عظیم آسیا و اوقیانوسیه ، دارای پوزه ٔ بلند و باریک . طول آن گاه بشش متر میرسد.
گاویالفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) خزنده ای است از راستة تمساح ها که مخصوص هند و مجمع الجزایر سوئد است و طولش گاهی بالغ بر 6 متر می شود. این خزنده دارای پوزه ای دراز و نسبتاً باریک است و به واسطة دندان های کوچک و ضعیفی که در حاشیة فکینش قرار دارد به انسان نمی تواند آزاری برساند و از تغذیة ماهیان می زید.
آواللغتنامه دهخداآوال . (اِخ ) بزرگترین جزیره ٔ مجمعالجزایر بحرین در خلیج فارس ، و آن را بحرین نیز گویند. بطول 50هزار و عرض 17هزار گز، و مرکز و بندر آن مینابه است . سکنه ٔ آن 115000 تن باشد.
احواللغتنامه دهخدااحوال . [ اِح ْ ] (ع اِ) ج ِ حال . چیزها که آدمی بر آن است . حالات . اوضاع . حالات و کیفیات مزاج بیماری و تندرستی . || امور و اعمال و کردار و کار و بار. || سرگذشت و سرانجام . حوادث . ماجراها. کیفیات : بشد فاش احوال شاه جهان به پیش مهان و به پیش
احواللغتنامه دهخدااحوال . [ اِح ْ ] (ع مص ) احال اﷲ الحول َ؛ تمام کرد خدا سال را. || مسلمان شدن . || محال گفتن . || خداوند شتران نازاینده گردیدن با گشن یافتن . || بحال دیگر شدن . || بجای دیگر شدن . احوال حول ؛ گشتن سال بر... رسیدن سال را. یکساله شدن . || احوال شی ٔ؛ سال گشت شدن چیز. بحال دیگر
اوائللغتنامه دهخدااوائل . [ اَ ءِ ] (ع اِ) ج ِاَوَّل . اوایل . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نحویین گویند: اصل اوائل اواول [ با دو واو ] بوده است ولی چون دو واو در دو طرف الف قرار گرفته اند وکلمه جمع و جمع ثقیل است دومی را بهمزه برگردانده اند و گاه قلب کنند و گویند اوالی . (از منته
نهنگلغتنامه دهخدانهنگ . [ ن َ هََ ] (اِ) تمساح . (برهان قاطع) (السامی ) (دهار) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (نصاب ) (منتهی الارب ). فرس البحر. اسب آبی . (یادداشت مؤلف ). جانوری است معروف که در دریا در میان ماهیان بحری به منزله ٔ شیر است در صحرا و بیشه و بنابراین صاحب مؤیدالفضلا گفته که شیر آبی است