پولادسافرهنگ فارسی عمیدآنچه پولاد را بساید؛ سایندۀ پولاد: ◻︎ رواروزنان تیر پولادسای / در اندام شیران پولادخای (نظامی۵: ۷۹۳).
پولادسایلغتنامه دهخداپولادسای . (نف مرکب ) که پولاد را ساید.بسیار سخت و محکم : روارو زنان تیر پولادسای در اندام شیران پولادخای . نظامی .چو شه دید کز سنگ پولادسای خراشیده میشد سم چارپای .نظامی .
پولادسایلغتنامه دهخداپولادسای . (نف مرکب ) که پولاد را ساید.بسیار سخت و محکم : روارو زنان تیر پولادسای در اندام شیران پولادخای . نظامی .چو شه دید کز سنگ پولادسای خراشیده میشد سم چارپای .نظامی .
سالغتنامه دهخداسا. (نف مرخم ) سای و ساینده . این کلمه بصورت مزید مؤخر (پسوند) با کلمات دیگر ترکیب شود و بمعانی زیر آید:1 - ساینده ، لمس کننده . مماس شونده : آسمان سا، اوج سا، بندسا، پهلوسا، جبهه سا، جبین سا، سرمه سا، سمن سا، فلک سا، گردون سا <span clas
پولادسایلغتنامه دهخداپولادسای . (نف مرکب ) که پولاد را ساید.بسیار سخت و محکم : روارو زنان تیر پولادسای در اندام شیران پولادخای . نظامی .چو شه دید کز سنگ پولادسای خراشیده میشد سم چارپای .نظامی .