سایلغتنامه دهخداسای . (اِخ ) نام قلعه یی بوده است که اغلان محمد در آن بود. (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 216).
سایلغتنامه دهخداسای . (نف مرخم ) فاعل ساییدن را گویند که ساینده باشد. (برهان ). ساینده . (شرفنامه ) : جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجاسایه اندازد همای چتر گردون سای تو. حافظ.- ا
سایفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = ساییدن۲. ساینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پولادسای، آسمانسای، سرمهسای، عنبرسای، مشکسای، نمکسای.
سعیفرهنگ مترادف و متضاد۱. اهتمام، تقلا، تلاش، جد، جهد، کوشش، مجاهده، مساعی ۲. کوشیدن، کوشش کردن، اهتمام ورزیدن ≠ اهمال ورزیدن، سستی کردن ۳. آهنگ، قصد
سعیدیکشنری فارسی به انگلیسیapplication, attempt, bid, effort, diligence, endeavor, essay, push, stroke, trial, try
سانواژهنامه آزادسای، مانند، چو، همچون، مثل سنگ پسوند شبیه بودن - مانند آی سان = مانند ماه ( آی = در ترکی یعنی ماه )