پرخیدهلغتنامه دهخداپرخیده . [پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) رمز و ایما و اشارت باشد. (برهان ). ظاهراً این صورت و معنی از مجعولات دساتیر است .
ریخدهلغتنامه دهخداریخده . [ خ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) صحن خانه و جز آن . از ری به معنی «رو» و «خده » صورتی از کده . این لغت در یزد و خاصه نزد زردشتیان آنجا معمول است . (یادداشت مؤلف ).
اپرخیدهلغتنامه دهخدااپرخیده . [ اَ پ َ دَ / دِ ] (ص ) بمعنی صریح است چنانکه پرخیده بمعنی ایما و اشاره باشد. (برهان قاطع). و ظاهراً این کلمه موضوع و مصنوع است .
مخالففرهنگ مترادف و متضاد۱. پادزهر، پرخیده ۲. حریف، خلاف، دشمن، طاغی، عدو، مدعی، معارض، مغایر، منافی، ناجور، ناموافق، ۳. دگراندیش، اپوزیسیون ۴. نقیض، ضد، عکس ≠ موافق
اپرخیدهلغتنامه دهخدااپرخیده . [ اَ پ َ دَ / دِ ] (ص ) بمعنی صریح است چنانکه پرخیده بمعنی ایما و اشاره باشد. (برهان قاطع). و ظاهراً این کلمه موضوع و مصنوع است .