ویرانگردیکشنری فارسی به انگلیسیbane, baneful, destroyer, destructive, devastator, killing, fateful, pernicious, pest, ruinous, Vandal, wasting
تداخل ویرانگرdestructive interferenceواژههای مصوب فرهنگستانترکیب دو یا چند موج که باعث تشکیل موجی با دامنهای کمتر از دامنۀ هریک از آنها شود
گورنهرلغتنامه دهخداگورنهر. [ ن َ ] (اِخ ) فرسخی کمتر میانه ٔ جنوب و مغرب احمدحسین است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
تداخل ویرانگرdestructive interferenceواژههای مصوب فرهنگستانترکیب دو یا چند موج که باعث تشکیل موجی با دامنهای کمتر از دامنۀ هریک از آنها شود
تداخل ویرانگرdestructive interferenceواژههای مصوب فرهنگستانترکیب دو یا چند موج که باعث تشکیل موجی با دامنهای کمتر از دامنۀ هریک از آنها شود