هیروگلیفلغتنامه دهخداهیروگلیف . [ ی ِ رُگ ْ ] (اِ) خط وحوش . یکی از خطهای قدیم . یک نوع خط بوده که به جای نوشتن نام اشیاء شکل آنها را میکشیدند. این خط در بین کاهنان مصری برای نوشتن مطالب مذهبی متداول بوده است . رجوع به خط شود.
هیروگلیففرهنگ فارسی معین(رُ لِ) [ فر. ] (اِ.) خط تصویری که در آن به جای نوشتن اسم اشیاء تصویر آن ها را می کشیده اند، این خط در بین پیشوایان و کاهنان مصری برای نوشتن مطالب مذهبی به کار می رفته است .
هارپالولغتنامه دهخداهارپالو. [ ل ُ ] (اِخ ) هارپال . معاون اسکندر کبیر که در سال 324 ق . م . درگذشت .
چارلولغتنامه دهخداچارلو. (اِ مرکب ) چهارلو. اصطلاحی در بازی ورق . نام یکی ازورق های بازی . ورق بازی که چهار خال دارد. نام ورقی از اوراق بازی که چهار خال بر آن نقش شده . نام هر ورقی از ورقهای بازی که چهار خال از یکی از خالهای مختلف بر روی آن نقش شده باشد. و رجوع به چهارلو شود.
چایرلولغتنامه دهخداچایرلو. [ ی ِ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ایجرود بخش حومه ٔ شهرستان زنجان که در 50هزارگزی جنوب باختری زنجان ، سر راه عمومی زنجان به صائین واقع شده . کوهستانی و سردسیر است و 523 تن سکنه ٔ ترک زبان دارد. آبش از
هیروغلیفیلغتنامه دهخداهیروغلیفی . [ ی ِ رُغ ْ ] (اِ) خط هیروگلیف . نام خط قدیم مصر. رجوع به هیروگلیف شود.
هیراتیکلغتنامه دهخداهیراتیک . [ ی ِ را] (اِ) یکی از خطهای قدیمی که پس از خط هیروگلیف اختراع شد. (فرهنگ عمید).
حرففرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه حرف، جزء الفبا، علامت، نماد، نگارش الفبا، ابجد هیروگلیف، خط میخی، خط فارسی، خطاطی حرف چسبیده هجی اِعراب، اعلال عددنویسی صدای حرف: انفجاری، انسدادی، صدادار، صامت، مدغم