قاپندهلغتنامه دهخداقاپنده . [ پ َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه قاپد. آنکه چیزی را از دست کسی یا از جائی برباید.
کوچندهلغتنامه دهخداکوچنده . [ چ َ دَ / دِ] (نف ) رحلت کننده . مهاجرت کننده . کوچ کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوچیدن و کوچ شود.
کوندهلغتنامه دهخداکونده . [ ک َ وَ دَ / دِ ] (اِ) جوالی بود که کاه در آن پر کنند و آن بر مثال دام باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 506). چیزی باشد از گیاه بافته همچون دام که کاه بدان بکشند. (صحاح الفرس ). چیزی باشد که آن را مانند
کوندهلغتنامه دهخداکونده . [ ک َ وَ دَ / دِ ] (اِخ ) نام محلی کنار جاده ٔ طهران و قزوین میان قشلاق و حصار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام دهی در چهارفرسخی قزوین که منزلگاه از طهران به قزوین است . (ناظم الاطباء). و رجوع به کوندج شود.
کوندهفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) خربزۀ نارس.۲. تور کاهکشی؛ توری که از ریسمان به شکل جوال میبافند برای حملونقل کاه یا چیز دیگر: ◻︎ مانندِ کسی که روز باران / بارانی پوشد از کونده (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۹).
roguesدیکشنری انگلیسی به فارسیجنایتکاران، قلاش، رند، ناقلا، قاپ، قاپنده، ادم دغل، بذله گو، حیوان عظیم الجثه سرکش، اسب چموش، سیاه بند، هرس کردن، گول زدن، از علف هرزه پاک کردن، رذالت و پستی نشان دادن
rogueدیکشنری انگلیسی به فارسیسرکش، قلاش، رند، ناقلا، قاپ، قاپنده، ادم دغل، بذله گو، حیوان عظیم الجثه سرکش، اسب چموش، سیاه بند، هرس کردن، گول زدن، از علف هرزه پاک کردن، رذالت و پستی نشان دادن