طاییفرهنگ فارسی عمیداز قبیلۀ طی: ◻︎ نماند حاتم طایی ولیک تا به ابد / بماند نام بلندش بهنیکویی مشهور (سعدی: ۱۰۸).
طاییلغتنامه دهخداطایی . (ص نسبی ) طائی . منسوب به طَی ّ. پدر قبیله ای از عرب و قیاس طَیّئی است . (از اقرب الموارد). رجوع به طائی شود.
نوترینوی تاؤtau neutrinoواژههای مصوب فرهنگستانذرهای که به همراه تاؤ، نسل سوم لپتونها را تشکیل میدهد و در طبیعت فقط بهصورت چپگرد وجود دارد
تاپ تاپلغتنامه دهخداتاپ تاپ . (اِ صوت مرکب ) نام آواز زدن کف دست بر متکا یا بر بالشت یا بر پشت کسی و مانند آن .
تای تایلغتنامه دهخداتای تای . (اِ مرکب ) نخ نخ ، رشته رشته : او مست بود و دست به ریشم دراز کردبرکند تای تای و پراکند تارتار. سوزنی .رجوع به تای شود.
تاپتاپthumpواژههای مصوب فرهنگستانارتعاشی تناوبی یا صدایی محسوس که تایر آن را تولید میکند و احساس کوبشی هماهنگ با چرخش تایر ایجاد میکند
حاتم طاییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ی، جوانمرد، عیار، لوطی، داش، داشمشدی، مرد اهداکنندۀخون، اهداکنندۀ کلیه (عضو، ...)
ربیسلغتنامه دهخداربیس . [ رَ ] (اِخ ) ابن عامر طایی . صحابی است . (منتهی الارب ). ابن عامربن حصن بن خرشةبن عمروبن مالک طایی ... طبری گفته است که حضرت رسول (ص ) به او نامه ای نوشته است . (از الاصابة ج 1 قسم 1).
رافعلغتنامه دهخدارافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن ابی رافع. رجوع به رافع طایی سنبسی عمروبن جابر... در همین لغت نامه شود.
شرف الدینلغتنامه دهخداشرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) حسین بن سلیمان حلبی طایی . رجوع به حسین بن سلیمان ... شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن محمد طایی حرمی کوفی ، مشهور به طاطری و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی طاطری شود.
سوفسطاییلغتنامه دهخداسوفسطایی . [ ف ِ ] (ص نسبی ،اِ) سوفسطائی . سوفسطاییان . استاد. دانشور زبردست . کسی که در امور زندگی هوشمند و زیرک است . خردمند. در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد جماعتی از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جستجوی کشف حقیقت را ضروری نمیدانستند، بلکه آموزگاری فنون را بر عهده گرفته ، ش
شاه خطاییلغتنامه دهخداشاه خطایی . [ خ َ ] (اِ مرکب ) نام یکی از آهنگهای دستگاه نوا و شور است در موسیقی . (فرهنگ نظام ). رجوع به کلمه ٔ آهنگ شود.
شیطاییلغتنامه دهخداشیطایی . [ ] (اِخ ) ابوالفتح عبدالواحدبن حسین بن احمدبن عثمان بن شیطا مقری شیطایی بغدادی . مقری زبردست و ادیب و عالم و نیز راوی بود و از ابوالقاسم عیسی بن علی و جز او روایت شنیدو خطیب ابوبکر از او روایت دارد و گوید او ثقه است .مرگ وی به سال 450</spa
قیاس سوفسطاییلغتنامه دهخداقیاس سوفسطایی . [ س ِ سو ف َ / ف ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به قیاس سفسطی شود.
بی خطاییلغتنامه دهخدابی خطایی . [ خ َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی خطا. خطا نکردن . اشتباه نکردن :چون کز تو وفاست بیوفایی پیش تو خطاست بیخطایی .نظامی .