رمقلغتنامه دهخدارمق . [ رَ م َ ] (معرب ، اِ) رمه ٔ گوسپندان . ج ، رماق و آن معرب رمه است . (از منتهی الارب ). گله ای از گوسفند و آن معرب رمه ٔ فارسی است . (از اقرب الموارد).
رمقلغتنامه دهخدارمق . [ رُ م ُ ] (ع ص ، اِ) درویشان که روزگار را به اندک معیشت گذارند.ج ِ رامِق و رَموق . (منتهی الارب ). فقیرانی که به اندک مایه از معیشت اکتفاء کنند. (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغة). || بدخواهان . (منتهی الارب ). حاسدان . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). حسودان . || اندکی
رمقلغتنامه دهخدارمق . [ رَ ] (ع مص ) نگریستن به کسی . (تاج المصادر بیهقی ). نگریستن یا به نگاه سبک نگریستن کسی را. (از منتهی الارب ). نگریستن کسی را به نگاه سبک . (از اقرب الموارد). || طول دادن نگریستن را بر کسی . (از اقرب الموارد). رمق به بصر کسی را؛ با مراقبت و مواظبت چشم بدنبال وی داشتن .
رمقلغتنامه دهخدارمق . [ رَ م َ ] (ع اِ) باقی جان . (دهار) (منتهی الارب ). باقی دمه . (دهار). بقیه ٔ حیات . ج ، ارماق . (از اقرب الموارد). حُشاشة. (السامی ).بقیه ٔ جان . (غیاث اللغات ). نفس آخرین . (از متن اللغة). رمخ و باقی جان . (ناظم الاطباء) : مرا سد رمق حاصل می بو
چرمقلغتنامه دهخداچرمق . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای از بلوک میان ولایت مشهد است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 222).
چرمکلغتنامه دهخداچرمک . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کوهپایه بخش حومه ٔ شهرستان ساوه که در 30هزارگزی باختر ساوه و 20هزارگزی راه عمومی واقع است و 168 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غل
چرمکلغتنامه دهخداچرمک . [ چ ُ م َ ] (اِ) لغز و چیستان را گویند. (برهان ) (آنندراج ). لغز و چیستان . (ناظم الاطباء). چربک .
رمژکلغتنامه دهخدارمژک . [ رَ ژَ ] (اِ) لغزیدن اعم از آنکه صوری باشد یا معنوی . (برهان ). لغزیدن . (آنندراج ). لغزش در هر امری . (ناظم الاطباء). || گناه کردن . (برهان ). گناه و جرم و عصیان . (ناظم الاطباء). || از جایی فروافکندن . افتادن . (برهان ). از جای افتادن . (آنندراج ). || زحلوکه یعنی جا
رمقانلغتنامه دهخدارمقان . [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهمره سرخی از بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 70هزارگزی جنوب باختر شیراز و 34هزارگزی راه فرعی شیراز به سیاخ . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوایی معتدل و مالاریایی و <
رمقةلغتنامه دهخدارمقة. [ رُ ق َ ] (ع اِ) اندک از قوت که جان را نگاه دارد. آنچه بدان روز گذارند. و گویند: ما فی عیشه الا رمقة؛ ای بُلْغة. (منتهی الارب ). اندک مایه از معیشت که بدان سد رمق کنند. بُلْغة. (از اقرب الموارد). رَمِق . رَماق . رِماق . مُرَمَّق . (متن اللغة). رجوع به رمق و رماق شود.<b
رمقیلغتنامه دهخدارمقی . [ رَ م َ ] (اِخ ) شعیب بن ابی شعیب به این نسبت اشتهار دارد و وی از ابی المغیرة عبدالقدوس بن الحجاج روایت کند.(از انساب سمعانی ص 259). و رجوع به همان برگ شود.
رمقانلغتنامه دهخدارمقان . [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهمره سرخی از بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 70هزارگزی جنوب باختر شیراز و 34هزارگزی راه فرعی شیراز به سیاخ . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوایی معتدل و مالاریایی و <
رمقةلغتنامه دهخدارمقة. [ رُ ق َ ] (ع اِ) اندک از قوت که جان را نگاه دارد. آنچه بدان روز گذارند. و گویند: ما فی عیشه الا رمقة؛ ای بُلْغة. (منتهی الارب ). اندک مایه از معیشت که بدان سد رمق کنند. بُلْغة. (از اقرب الموارد). رَمِق . رَماق . رِماق . مُرَمَّق . (متن اللغة). رجوع به رمق و رماق شود.<b
رمقیلغتنامه دهخدارمقی . [ رَ م َ ] (اِخ ) شعیب بن ابی شعیب به این نسبت اشتهار دارد و وی از ابی المغیرة عبدالقدوس بن الحجاج روایت کند.(از انساب سمعانی ص 259). و رجوع به همان برگ شود.
درمقلغتنامه دهخدادرمق . [ دَ م َ ] (ع اِ) آرد نیک سفید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به درمک شود.
چورمقلغتنامه دهخداچورمق . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان . 1300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه . از محصولاتش غلات و حبوبات و انگور و لبنیات است . صیفی کاری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5
چورمقلغتنامه دهخداچورمق . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان . 466 تن سکنه دارد. آب آن از قنات . محصولاتش غلات دیم و کمی انگور و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
حسین آباد سورمقلغتنامه دهخداحسین آباد سورمق . [ ح ُ س َ دِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش نی ریز شهرستان فسا. واقع در 11هزارگزی باختر نیریز و ده هزارگزی شمال شوسه ٔ نیریز شیراز. ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل . دارای 138
چرمقلغتنامه دهخداچرمق . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای از بلوک میان ولایت مشهد است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 222).