حکمتلغتنامه دهخداحکمت . [ ح ِ م َ ] (ع اِمص ) حکمة. دانایی . علم . (تعریفات ). دانش . (مقدمةالادب ) (دهار). دانشمندی . عرفان . معرفت : جهان سربسر حکمت و عبرت است چرا بهره ٔ ما همه غفلت است . فردوسی .مقهور به حکمت شود این خلق جهان پ
اکمتلغتنامه دهخدااکمت . [ اَ م َ ] (ع ص ، اِ) گویند کمیت مصغر آن است مانند زهیر و ازهر. (از اقرب الموارد) (از المعرب جوالیقی ص 295).
اکمدلغتنامه دهخدااکمد. [ اَ م َ ] (ع ص ) تیره رنگ . (مهذب الاسماء). شی ٔ اکمداللون ؛ متغیررنگ . (اقرب الموارد). || (ن تف ) اکمد من الحُباری ̍. (یادداشت مؤلف ).
حکمتفرهنگ فارسی عمید۱. = فلسفه۲. دلیل؛ علت.۳. خِرد؛ فرزانگی.۴. نصیحت.⟨ حکمت اشراق: (فلسفه) نوعی فلسفۀ عرفانی که اساس آن وصول به حقایق از طریق کشف و شهود میباشد.⟨ حکمت عملی: (فلسفه) آگاهیهای مربوط به امور و روابط انسانی، مانندِ سیاست مدن، تدبیر منزل، و تهذیب اخلاق.⟨ ح