حکم نامهفرهنگ فارسی عمید۱. رٲی و حکمی که از جانب حاکم، قاضی، یا دادگاه نوشته شود.۲. کاغذی که حکم دادگاه بر آن نوشته شده؛ دادنامه.
حکملغتنامه دهخداحکم . [ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن معبدالاصفهانی ، مکنی به ابی عبداﷲ.از شاعران است . وی بعربی شعر می گفت . (ابن الندیم ).
حکیملغتنامه دهخداحکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن امیه . یکی از صحابیان و شاعران است . وی از ابتدای ظهور اسلام در مکه ایمان آورد و قوم خود را از کینه و عداوت نسبت بحضرت رسول (ص ) منع و ملامت میکرد.
حججلغتنامه دهخداحجج . [ ح ُ ج َ ] (ع اِ) ج ِ حجت ، حجتها؛ حجج الاسلام . || اسناد و حکم نامه ها : دیگر احتیاط در اموری که تعلق به نوشتن حجج و وثائق و انواع کتب و اصناف حکم نامه ها... (تاریخ غازانی ص 233).
بی مددیلغتنامه دهخدابی مددی . [ م َ دَ ] (حامص مرکب ) بی یار و یاور بودن . نداشتن مددکار : کز بی مددی و بی سپاهی کردم بفریب صلحخواهی . نظامی .در خیال دروغ بی مددیست راستی حکم نامه ٔ ابدیست .؟
امضافرهنگ فارسی عمید۱. علامت یا اسمی که پای نامه یا سند بگذارند؛ دستینه.۲. (اسم مصدر) نام خود را در ذیل حکم، نامه، یا سند نوشتن.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] اجرا کردن؛ تمام کردن و پایان دادن کاری یا امری.
پروانهلغتنامه دهخداپروانه . [ پ َرْ ن َ / ن ِ ] (اِ) حیوانی گوشت خوار شبیه به یوز که در شمال افریقا زید.و گویند که پیشاپیش شیر رود و آواز کند تا جانوران آواز او شنیده خود را بر کنار کشند و شیر را با او الفتی عظیم است و پس مانده ٔ صید شیر خورد. فرانق . فرانک . ف
مثاللغتنامه دهخدامثال . [ م ِ ] (ع اِ) فرمان . (از منتهی الارب ). حکم . (آنندراج ) (غیاث ). حکم و فرمان . ج ، اَمثِلَه و مُثل و مُثُل . (ناظم الاطباء). فرمان پادشاهی و مطلق حکم . (غیاث ) (آنندراج ) : بباید دانست که خواجه خلیفت ماست در هر چه به مصلحت بازگردد و مثال و اش
حکملغتنامه دهخداحکم . [ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن معبدالاصفهانی ، مکنی به ابی عبداﷲ.از شاعران است . وی بعربی شعر می گفت . (ابن الندیم ).
حکملغتنامه دهخداحکم . [ ح َ ک َ ](اِخ ) ابن سفیان یا سفیان بن الحکم الثقفی . یکی از صحابه است و پاره ای از احادیث شریفه را روایت نمود.
حجت محکملغتنامه دهخداحجت محکم . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ م ُ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حجت استوار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 294). || آلت مصنوعی که زنان حکه بر خود فرو کنند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : شد دراز این بحث یارب تاجری از زیر بادحجت
حکملغتنامه دهخداحکم . [ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن معبدالاصفهانی ، مکنی به ابی عبداﷲ.از شاعران است . وی بعربی شعر می گفت . (ابن الندیم ).