تورهلغتنامه دهخداتوره . [ ت َ رِ ] (اِ) فرزند عزیز و گرامی را گویند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). خواه پسر باشد یا دختر. (ناظم الاطباء). در اوستا تئورونه صفت است به معنی جوان و برای بچه ٔ آدمی و جانور بکار رفته و توره (شغال ) و توله از همین ریشه است . (حاشیه ٔ برهان چ معین )
تورهلغتنامه دهخداتوره . [ ت َ وَرْ رُه ْ ] (ع مص ) نادانستگی و نااستادی کردن در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تورهلغتنامه دهخداتوره . [ رَ / رِ ] (اِ) جانوری است که او را شغال گویند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء). ابن آوی . (ربنجنی ). پهلوی تورک به معنی شغال یا تورک و بلوچی تولاگ و
تورهلغتنامه دهخداتوره . [ رِ ] (اِخ ) ژاک گیوم . از سیاستمداران فرانسه (1746-1794 م .) و رئیس مجلس فرانسه بود. تقسیم فرانسه به استانها از پیشنهادهای او بود. وی در شورای انقلاب محکوم بمرگ گردید و بوسیله ٔ گیوتین اعدام شد. (از
تورهفرهنگ فارسی عمیدشغال: ◻︎ تنها من و یک شهر پر از خصم و تو با من / شیری و یکی دشت پر از روبه و توره (قطران: رشیدی: توره).
سوخت تایریtire-derived fuelواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سوخت که از خرد کردن تایرهای فرسوده به دست میآید
ثورةلغتنامه دهخداثورة. [ ث َ رَ ] (ع اِ) گاو ماده . ج ، ثورات . || ثُؤرة. کین . کینه . || شورش . || انقلاب . || بسیاری از مال و رجال . و شاید ثَورَه معرّب شورش باشد.
تورعلغتنامه دهخداتورع . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) پرهیزکاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). پرهیزکاری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پرهیزکردن از آن و بازماندن : تورع من کذا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و منه : و کان یتورع من کسوة الجدید لعیالة. (ابن خلدون . از ا
انگورک تورهلغتنامه دهخداانگورک توره . [ اَ رَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) تاجریزی . عنب الثلعب . سگ انگور.روباه تربک . روبا. اورنج . حب الفنا. ربرق . لما. رزه . ثلثان . اولنج . فنا. بارج . طولیدون . (یادداشت مؤلف ).و رجوع به طولیدون و بارج و ثلثان و تاجریزی شود.
توره سرالغتنامه دهخداتوره سرا. [ رِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیجان است که در شهرستان شهسوار واقع است و 155 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
شغالفرهنگ فارسی عمیدپستانداری گوشتخوار و از خانوادۀ سگ که از پرندگان کوچک و اهلی تغذیه میکند؛ توره؛ اهمر.
توره آنون تسیاتالغتنامه دهخداتوره آنون تسیاتا. [ ت ُرْ رِ آن ْ نو ] (اِخ ) شهری است در ایتالیا که در دامنه ٔ جنوبی کوه وزووو بر ساحل خلیج ناپل واقع است و 52000 تن سکنه داردو محصول آنجا مواد غذایی است . (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔ توره دل آنونچیاته
توره دل گرکولغتنامه دهخداتوره دل گرکو. [ ت ُرْ رِ دِ گْرِ / گ ِ رِ ک ُ ] (اِخ ) شهری است در ایتالیا و در دامنه ٔ جنوبی کوه وزوو، در ساحل خلیج ناپل واقع است و 64000 تن سکنه دارد و محصول آنجا شراب و مرجان است . (از لاروس ). رجوع به قام
توره سرالغتنامه دهخداتوره سرا. [ رِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیجان است که در شهرستان شهسوار واقع است و 155 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
دستورهلغتنامه دهخدادستوره . [ دَس ْت ْ وَ رَ / رِ ](اِ مرکب ) دست اره . (شعوری ج 1 ص 429). دستره . دست اره .اره ٔ دستی . || گوشواره . (ناظم الاطباء).
تاتورهلغتنامه دهخداتاتوره . [ رَ / رِ ] (اِ) چدار و ریسمانی که بر دست و پای اسب و استر گذارند. (آنندراج ) (انجمن آرا). چدار و بخاوی باشد از آهن و ریسمان که بر دست و پای اسب و استر گذارند. (برهان ). شکل و بخاو که بر دست و پای اسب گذارند. چدار و بندی که بر دست و
داتورهلغتنامه دهخداداتوره . [ رَ / رِ ] (اِ) تاتوره . تاتوله جوزماثل .(تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 154). رجوع به تاتوره شود.