آفندیدنلغتنامه دهخداآفندیدن . [ ف َ دی دَ ] (مص ) اَفندیدن .جنگ کردن . جدال و عداوت و خصومت ورزیدن : در دل او آن نصیحت کار کردترک آفندیدن و پیکار کرد.لبیبی .
آفندیدنفرهنگ فارسی عمید۱. جنگ کردن؛ پیکار کردن: ◻︎ در دل او آن نصیحت کار کرد / ترک آفندیدن و پیکار کرد (لبیبی: لغتنامه: آفندیدن).۲. دشمنی کردن؛ خصومت ورزیدن.
افندیدنلغتنامه دهخداافندیدن . [ اَ ف َ دی دَ ] (مص ) جنگ . خصومت . (مؤید) (انجمن آرای ناصری ). جنگ و خصومت کردن . (آنندراج ) (برهان ) (مجمعالفرس ). آفندیدن . رجوع به آفندیدن شود.
افندیدنلغتنامه دهخداافندیدن . [ اَ ف َ دی دَ ] (مص ) جنگ . خصومت . (مؤید) (انجمن آرای ناصری ). جنگ و خصومت کردن . (آنندراج ) (برهان ) (مجمعالفرس ). آفندیدن . رجوع به آفندیدن شود.