غرائبلغتنامه دهخداغرائب . [ غ َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غریبة. زنانی که دور از وطن باشند. (از اقرب الموارد). || دوران . مقابل قرائب . || چیزهای نو و نادر. (آنندراج ). چیزهای عجیب و ش
غرائرلغتنامه دهخداغرائر. [ غ َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَریرة. (اقرب الموارد). رجوع به غریرة شود. || ج ِ غِرارة. (منتهی الارب ). جوالها.(آنندراج ) (اقرب الموارد). جوهری گوید: گمان می
غرائزلغتنامه دهخداغرائز. [ غ َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ غریزة. (اقرب الموارد). رجوع به غریزةشود. || نزد اهل جفر عبارت است از بینات حروف ، کذا فی بعض الرسائل . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
طوغرائیلغتنامه دهخداطوغرائی . (اِخ ) ده کوچکیست از دهستان نوق شهرستان رفسنجان در 52 هزارگزی شمال باختری رفسنجان در کنار راه مالرو رفسنجان به بافق با 37 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ا
غراًلغتنامه دهخداغراً. [ غ َ رَن ْ ] (ع مص ) حریص شدن به چیزی بی آنکه وادارکننده ای باشد. غَراء. (از اقرب الموارد).