غربت گرافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآنکه مایل و راغب به غربت باشد؛ غربتگزین: ◻︎ به یاد حریفان غربت گرای / کز ایشان نبینم یکی را به جای (نظامی۵: ۷۷۵).
غربت گرایلغتنامه دهخداغربت گرای . [ غ ُ ب َ گ َ / گ ِ ] (نف مرکب ) آنکه به غربت تمایل کند. غربت گزین : به یاد حریفان غربت گرای کز ایشان نبینم یکی را به جای .نظامی .
غربتلغتنامه دهخداغربت . [ غ ُ ب َ ] (ع مص ) غُربَة. دوری از جای خود. دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غریب شدن . (مصادر زوزنی ). دوری از وطن . جدائی از وطن در طلب مقصود. غُر