غرواش

qa(o)rvāš

معنی

وسیله‌ای شبیه جارو که از سیخ‌های نازک گیاه درست می‌کردند و با آن رنگ یا آهار به پارچه یا چیز دیگر می‌زدند.

دیکشنری

sprinkler

جست‌وجوی غلط تایپی

غرواش

فرهنگ انتشارات معین

(غَ یا غُ) (اِ.) 1 - لیف شوی مالان و جولاهگان و کفشدوزان و آن گیاهی است که مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که بافند پاشند. غرواس و غورواشی

غرواش

دیکشنری فارسی به انگلیسی

sprinkler

غرواش

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

وسیله‌ای شبیه جارو که از سیخ‌های نازک گیاه درست می‌کردند و با آن رنگ یا آهار به پارچه یا چیز دیگر می‌زدند.

غرواش

لغت‌نامه دهخدا

غرواش . [ غ َ رَ ] (اِ) خراش و زخمی که از خراش به هم رسیده باشد. غراش . رجوع به غراش شود. || قهر و خشم و غضب . خراش . (برهان قاطع). رجوع به غراش شود. || (ص ) غم

غرواش

لغت‌نامه دهخدا

غرواش . [ غ َرْ / غ ُرْ ] (اِ) لیف شویمالان وجولاهگان و کفش دوزان باشد، و آن گیاهی است که آن را مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که میبافند

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

غرواشه

لغت‌نامه دهخدا

غرواشه . [ غ ُرْ / غ َرْش َ / ش ِ ] (اِ) لیف جولاهگان . (برهان قاطع). گیاهی است که جولاهان از او مالا (ماله ) کنند و دسته بندند و کفشگران نیز. (فرهنگ اسدی نخجوا

غروری کاشی

لغت‌نامه دهخدا

غروری کاشی . [ غ ُ ی ِ ] (اِخ ) یا میر غروری .نصرآبادی در تذکره ٔ خود گوید. (ج 2 ص 291): سید عزیزی بود. به هند رفت و در آنجا درگذشت . شعرش این است :چو عکسی که د

غورواشه

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

= غرواش

غورواشه

لغت‌نامه دهخدا

غورواشه . [ غورْ ش َ / ش ِ ] (اِ) بمعنی غرواشه که لیف شویمالان و جولاهگان باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). غرواش . غرواشه . (برهان قاطع). رجوع به غروا

غراش

لغت‌نامه دهخدا

غراش . [ غ َ ] (اِ) خراش . (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). زخمی باشد که از خراشیدگی به هم رسیده باشد. (برهان قاطع). جراحت : تو کز عشق حقیقی