غروشیلغتنامه دهخداغروشی . [ غْرو / غ ِ ] (اِخ ) تلفظ عربی و ترکی گروشی . نام مارشال فرانسوی . (از قاموس الاعلام ترکی ) (از اعلام المنجد). رجوع به گروشی شود.
سِنج غرّشیcrash cymbalواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سِنج که از آن برای ایجاد اصوات قوی و تیز و غرّنده استفاده میشود
غرشیلغتنامه دهخداغرشی . [ غ َ ] (اِ) قهر و غضب . (آنندراج ). غَرش . غُرِّش . غَرس . غَرَس . غِرس . (برهان قاطع و حواشی آن چ معین ). غرشا. (فرهنگ شعوری ) : به زیردست را غرشی روا
غرشیدنلغتنامه دهخداغرشیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) خشمناک شدن و قهرآلود گردیدن . (برهان قاطع) (آنندراج ). خشم آلوده شدن . (فرهنگ رشیدی ). غراشیدن . (برهان قاطع). برآشفتن .
غرشیدهلغتنامه دهخداغرشیده . [ غ َ دَ / دِ ] (ن مف ) غضبناک و خشمگین و قهرآلود گردیده . (برهان قاطع). غراشیده . خشم آلود و تند. (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ نظام ) : چو غرشیده گشتی ز کین