غفورلغتنامه دهخداغفور. [ غ َ ] (ع ص ) آمرزگار.ج ، غُفُر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آمرزنده ٔ گناه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آمرزنده . (دهار). آمرزنده و پوشنده ٔ گناه . (مهذب
غفورلغتنامه دهخداغفور. [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غُفر و غَفر، به معنی بزغاله ٔ کوهی . (از اقرب الموارد). رجوع به غفر شود.
غفورلغتنامه دهخداغفور. [ غ ُ ] (ع مص ) به معنی غَفر (مص ) و غفران . (از اقرب الموارد). رجوع به غفر و غفران شود.
غفورآبادلغتنامه دهخداغفورآباد.[ غ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جندق بیابانک بخش خوربیابانک شهرستان نائین ، که در 16هزارگزی باختر خور و 14هزارگزی راه چاه ملک به فرخی واقع است .
غفوری طالقانیلغتنامه دهخداغفوری طالقانی . [ غ َ ی ِ ل َ ] (اِخ ) وی شاعر دوره ٔ صفوی است . او رامجموعه ای است که شامل اشعار متقدمان و متوسطان است و ظاهراً آن را در قرن دهم هجری قمری گرد
بنه غفورلغتنامه دهخدابنه غفور. [ ب ُ ن َ غ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گتوند بخش گتوند است که در شهرستان شوشتر واقع شده است . دارای 100 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
عباس آباد غفورلغتنامه دهخداعباس آباد غفور. [ ع َب ْ با دِ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان . واقع در 9هزارگزی شمال رفسنجان و 10هزارگزی شمال شوسه ٔ رفسنجان به کر