غفولغتنامه دهخداغفو. [ غ َف ْوْ ] (ع مص ) غفو کسی ؛ به خواب شدن و خفتن او. (از منتهی الارب ). خوابیدن یا چرت زدن و یا به خواب سبک رفتن . (از اقرب الموارد). || غفو کسی یا چیزی ؛
غفلغتنامه دهخداغف . [ غ َ ] (اِ) موی درهم پیچیده و مجعد. (از برهان قاطع). موی مجعد باشد. (فرهنگ اوبهی ). موی جعد باشد. (معیار جمالی شمس فخری ). || هرچیز محکم و استوار و سخت و
غفلغتنامه دهخداغف . [ غ َف ف ] (ع اِ) برگ خشک شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگ تری که خشک شود. (از اقرب الموارد). || (مص ) به حیله به دست آوردن . به دست آوردن از راه ملایم
غفلغتنامه دهخداغف . [ غ ُف ف ] (ع اِ) قوت روزگذار. (ناظم الاطباء) در فرهنگها به این معنی غُفَّة آمده است . رجوع به غُفَّة شود.