غمخورک ریزاندامIxobrychus sturmiiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از حواصیلیان و راستۀ لکلکسانان با پاهای کوتاه و اندام پهن و فربه
غمخورک شبزی ژاپنیGorsachius goisagiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از حواصیلیان و راستۀ لکلکسانان با پرهای تیرۀ قهوهای و خردلی که عموماً شبها به جستوجوی غذا میپردازد
غمخورک کوچک حقیقیIxobrychus minutus minutusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ حواصیلیان و راستۀ لکلکسانان که از کوچکترین حواصیلهاست و پشت بدنش سیاه است
غمخورلغتنامه دهخداغمخور. [ غ َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) آنکه غم کسی یا چیزی را خورد. غمخورنده . غمگسار. تیماردار. غمخوار : مطربان رودنواز و رهیان زرافشان دوستداران میخوار و بدسگ
غمخوارگی کردنلغتنامه دهخداغمخوارگی کردن . [ غ َ خوا / خا رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غمخوار بودن . غمگساری . اهتمام . (منتهی الارب ). رجوع به غم و غمخوارگی شود.