غناگرلغتنامه دهخداغناگر. [ غ ِ گ َ ] (ص مرکب ) خواننده و نوازنده و آوازخوان . مغنی . غناساز. رجوع به غنا و غناساز شود : هر رود که با غنا نسازدبرّد چو غنا گرش نوازد.نظامی .
غنجارلغتنامه دهخداغنجار. [ غ َ ] (اِ) سرخی باشد که زنان در روی مالند و آن راگلگونه خوانند. (فرهنگ اسدی ). سرخی باشد که زنان درروی نهند. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بمعنی غازه ، و آن س
غنجارلغتنامه دهخداغنجار. [ غ ُ ] (اِخ ) عیسی بن موسی تیمی بخاری . ملقب به غنجار. (منتهی الارب ). نرشخی در تاریخ بخارا گوید: دیگر (از قضاة بخارا) عیسی بن موسی التیمی المعروف به غن
غنجارلغتنامه دهخداغنجار. [ غ ُ ](اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن سلیمان بخاری . ملقب به غنجار صاحب تاریخ بخارا. (منتهی الارب ). و عبدالملک سباری بن عبدالرحمن راوی این تاریخ [تاریخ بخا