غنجیرلغتنامه دهخداغنجیر. [ غ َ ] (اِخ ) یکی از قرای سغد سمرقند. (از انساب سمعانی ) (اللباب فی تهذیب الانساب ).
غنجیریلغتنامه دهخداغنجیری . [ غ َ ] (اِخ ) محمدبن معذل بن ماجدبن عصمة غنجیری فقیه ، مکنی به ابوالفضل . وی از ابوبکر محمدبن ابی الفضل و ابواحمد حاکم و جز آنان حدیث شنید، و ابومحمد
غنجیریلغتنامه دهخداغنجیری . [ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به غنجیر. رجوع به غنجیر و اللباب فی تهذیب الانساب شود.
روغنگیرلغتنامه دهخداروغنگیر. [ رَ / رُو غ َ ] (نف مرکب ) عصار. دهان . افشرگر. (یادداشت مؤلف ). روغن کش . و رجوع به روغن گر و روغن گیری شود.
روغنگیریلغتنامه دهخداروغنگیری . [ رَ / رُو غ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل روغن گیر. فشردن چیزی برای بیرون کردن عصاره و روغن آن . || گرفتن روغن به قدر لزوم برای ماشین و دوچرخه و چراغ و