غاسوللغتنامه دهخداغاسول . (ع اِ) اشنان . (منتهی الارب ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است که آن را به فارسی اشنان خوانند و بدان دست هم شویند. (برهان ) . اشنان القصارین . حرض . غاشو
غاسولفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. درختچهای خاردار از خانوادۀ سنجد، با برگهای باریک، دراز، و نوکتیز، و گلهای سبز؛ کام؛ کاآم؛ کهام؛ شوکالقصار؛ غاسول رومی.۲. میوۀ این گیاه زرد، ترشمزه، خور
غاسول رومیلغتنامه دهخداغاسول رومی . [ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ابوفایس . ابوفسطون . ابوقاووس . ابوقاوس . ابوقابس . ابوقانس . ابوقانیش . ابوقالس . اشنان القصارین . رجوع به ابوفایس
غاسول سبخیلغتنامه دهخداغاسول سبخی .[ ل ِ ؟ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غاسول باطلاقها. اشنان که در مردابها روید.
غَاسِقٍفرهنگ واژگان قرآنابتداي تاريکي شب (کلمه غسق به معناي اولين مرحله از ظلمت شب است ، وقتي گفته ميشود قد غسق الليل معنايش اين است که تاريکي شب فرا رسيد ، و غاسق شب ، آن ساعتي است که