غاضرةلغتنامه دهخداغاضرة. [ ض ِ رَ ] (اِخ ) نام دختر جرهم که او را قیدار فرزند اسماعیل جدّ اعلای حضرت رسول اکرم (ص ) به سبب خوابی که دید به زنی گرفت و دیگر اجداد رسول اکرم (ص ) از
غاضرةلغتنامه دهخداغاضرة. [ ض ِ رَ ] (اِخ ) ابن حبشیةبن کعب ، من خزاعة من الازد، من قحطان : جد جاهلی ، من نسله عمران بن الحصین . (الاعلام زرکلی ج 2 ص 756).
غاضرةلغتنامه دهخداغاضرة. [ ض ِ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است از بنی اسد. || حیی است از صَعصعة. || بطنی است از بنی ثقیف . (منتهی الارب ).
حزن غاضرةلغتنامه دهخداحزن غاضرة. [ ح َ ن ِ رَةَ ] (اِخ ) بدانسوی حزن بنی یربوع است . (معجم البلدان ).
غاضرلغتنامه دهخداغاضر. [ ض ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غضر. شتاب آینده در حاجات خود و صلح کننده ٔ در آن . || پوست نیکو پیراسته . (منتهی الارب ). || به پگاه رونده در طلب کارها و حوائ