غلومیةلغتنامه دهخداغلومیة. [ غ ُ می ی َ ] (ع اِمص ) به معنی غُلومَة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غلومة شود.
غلمیج کردنلغتنامه دهخداغلمیج کردن . [ غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غلغلیج کردن . غلغلک دادن . دغدغة. (دهار).
غلمیچ دادنلغتنامه دهخداغلمیچ دادن . [ غ ِ دَ ] (مص مرکب ) غلغلیچ دادن . رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ورق 183 ب و رجوع به غلغلک شود.
الم غلمیلغتنامه دهخداالم غلمی . [ اَل ْ ل َ غ َل ْ ل َ ] (ص نسبی ) بدل . عملی . مصنوع . قلب . ساختگی . مُزَوَّر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به اَلَّم غَلَّم شود.