غلوللغتنامه دهخداغلول . [ غ َ ] (ع ص ، اِ) طعام نرم ، یقال : نعم غلول الشیخ هذا؛ ای طعام الذی یدخله جوفه . (منتهی الارب ). طعامی که به اندرون شکم پیر و ناتوان زود گوارا شود. (غی
غلوللغتنامه دهخداغلول . [ غ ُ ] (اِ) طعامی را گویند که در راه گلوبند شود و به زحمت تمام فرورود. (برهان قاطع).
غلوللغتنامه دهخداغلول . [ غ ُ ] (ع مص ) خیانت کردن و ناراستی نمودن در غنیمت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خیانت در غنیمت کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). چیزی از غنیمت بدزدیدن .
غلوله کمانلغتنامه دهخداغلوله کمان . [ غ ُ ل َ / ل ِ ک َ ] (اِ مرکب ) کمانی که به هند غلیل گویندش . (آنندراج ).
غلولهلغتنامه دهخداغلوله . [ غ ُ لو ل َ / ل ِ ] (اِ) به معنی گلوله است چه در فارسی غین و گاف به هم تبدیل مییابند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). عجاجیر؛ غلوله ٔ خمیر، و آنکه