طحيندیکشنری عربی به فارسیارد , گرد , پودر , ارد کردن , پودر شدن , عمل اسياب کردن , گندم اسيابي , جو اسيابي , ارد کردن جو خيسانده , سود , قسمت
محيط حيويدیکشنری عربی به فارسیزيست کره , قسمت قابل زندگي کره زمين که عبارتست از جو و اب و خاک کره زمين
طحلغتنامه دهخداطح . [ طَح ح ] (ع مص ) گُستردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || به پاشنه خراشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || مالیدن . || کوفتن چیزی را.
طحکلغتنامه دهخداطحک . [ طُح ْ ح َ ] (ع ص ، اِ) شتری که هنوز فروخوابیدن نیاموخته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طحولغتنامه دهخداطحو. [ طَح ْوْ ] (ع مص ) گستردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گسترانیدن . (دهار). بگسترانیدن . (تاج المصادربیهقی ). مثل الدحو. (زوزنی ). || گسترده شدن . || به در
وطحلغتنامه دهخداوطح . [ وَ ] (ع اِ) پلیدی و پیخال و گِل که برسم و چنگال ستور و مرغ چسبیده باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). گِل که بر چنگال مرغ بند