طلحةلغتنامه دهخداطلحة. [ طَ ل ِ ح َ ] (ع ص ) ناقةٌ طلحة؛ ناقه ٔ مبتلای درد شکم از خوردن طلح . || ارض ٌ طلحة؛ زمین طلحناک . (منتهی الارب ).
طلحةلغتنامه دهخداطلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن جعفر، ملقب به الموفق . برادر المعتمد خلیفه ٔ عباسی . رجوع به ابواحمد الموفق طلحة و الموفق باللّه ... شود.
طلحةلغتنامه دهخداطلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی ، معروف به طلحةالخیر. یکی از بخشندگان مشهور است . (المعرب جوالیقی ص 102).
طلحةالملکلغتنامه دهخداطلحةالملک . [ طَ ح َ تُل ْ م َ ل ِ] (اِخ ) نام رودباری است به یمن . (معجم البلدان ).