طلةلغتنامه دهخداطلة. [ طَل ْ ل َ ] (ع اِ) طلاء. می خوش مزه . (منتهی الارب ). شراب خوش طعم . ج ، طَلاّت . (مهذب الاسماء). || باد خوش . || مرغزار باران رسیده . || زن مرد. (منتهی
صوطلةلغتنامه دهخداصوطلة.[ طَ ل َ ] (ع اِ) نوعی از سلق باشد و بعضی گویند چغندریست زردرنگ بسفیدی مایل نه بسرخی اگر آب برگ آنرابر شراب ریزند، بعد از دو ساعت سرکه گردد و اگر بر سرکه
طلوبةلغتنامه دهخداطلوبة. [ طَ ب َ ] (اِخ ) نام کوهی است . (منتهی الارب ). نام کوهکی است در شعر ابن مقبل . (معجم البلدان ).