طياردیکشنری عربی به فارسیهوانورد , خلبان , جريان , رايج , جاري , رهبر , ليدر , خلبان هواپيما , راننده کشتي , اسباب تنظيم وميزان کردن چيزي , پيلوت , چراغ راهنما , رهبري کردن , خلباني کرد
إجراءاتُ الطَّواري (إجراءاتٌ طارِئَة)دیکشنری عربی به فارسیتدابير اضطراري , اقدامات اضطراري , تدابير فوق العاده
طوارلغتنامه دهخداطوار. [ طَ ] (ع اِ) حد و نهایت چیزی . مساوی آن چیز. || طَوار الدار و طِوار الدار؛ درازی و فراخی سرای . (منتهی الارب ). فراخی و درازی خانه . (منتخب اللغات ). ||