صغولغتنامه دهخداصغو. [ ص َغ ْوْ ] (ع مص ) میل کردن یا میل کردن کام دهن و یکی از دو جانب وی . || مائل شدن آفتاب به غروب . || مائل شدن نجوم به غروب . || (اِمص ) میل ، یقال : صغوه
صغولغتنامه دهخداصغو. [ ص ُ غ ُوو ] (ع مص ) میل کردن یا میل کردن دهن و یکی از دو جانب وی . || مائل شدن آفتاب به غروب . || مائل شدن نجوم به غروب . (منتهی الارب ).
صغيردیکشنری عربی به فارسیکوچک , خرده , ريز , محقر , خفيف , پست , غير مهم , جزءي , کم , دون , کوچک شدن ياکردن , جوان , تازه , نوين , نوباوه , نورسته , برنا
صغوالغتنامه دهخداصغوا. [ ص َ ] (اِخ ) صغوی به نقل سکری موضعی است در قول تأبط شرا : و اذهب صریم نحلن بعدهاصغوا و حلن بالجمیع الحوشبا.(معجم البلدان ).