wrangleدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، داد و بیداد، نزاع، مشاجره، بحث، داد و بیداد کردن، مشاجره کردن، نزاع کردن، گرد اوری و راندن احشام
wrangledدیکشنری انگلیسی به فارسیدرهم و برهم، داد و بیداد کردن، مشاجره کردن، نزاع کردن، گرد اوری و راندن احشام
wranglesدیکشنری انگلیسی به فارسیدیوانه، داد و بیداد، نزاع، مشاجره، بحث، داد و بیداد کردن، مشاجره کردن، نزاع کردن، گرد اوری و راندن احشام
wrangledدیکشنری انگلیسی به فارسیدرهم و برهم، داد و بیداد کردن، مشاجره کردن، نزاع کردن، گرد اوری و راندن احشام
wranglesدیکشنری انگلیسی به فارسیدیوانه، داد و بیداد، نزاع، مشاجره، بحث، داد و بیداد کردن، مشاجره کردن، نزاع کردن، گرد اوری و راندن احشام