صنوفلغتنامه دهخداصنوف . [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صِنف . رجوع به صنف شود : و به صنوف صروف فتن و محن گرفتار. (جهانگشای جوینی ).
صنفدیکشنری عربی به فارسیداغ , داغ ودرفش , نشان , انگ , نيمسوز , اتشپاره , جور , جنس , نوع , مارک , علا مت , رقم , لکه بدنامي , داغ کردن , داغ زدن , خاطرنشان کردن , لکه دار کردن , دسته
صنفدیکشنری عربی به فارسیکالبد شناسي کردن , تشريح کردن , قطعه قطعه کردن , تجزيه کردن , رسته بندي کردن , رده بندي کردن