wetدیکشنری انگلیسی به فارسیمرطوب، رطوبت، تری، خیس کردن، خیس خوردن، مرطوب کردن، خیساندن، تر کردن، نمناک کردن، خیس، تر، بارانی، اشکبار
بیشینۀ پهنای جاپاdeveloped footprint widthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر عرض جاپای تایر در شرایط مشخص اندازهگیری
پهنای باریکۀ تصویربرداریimage swath width/ image swathe widthواژههای مصوب فرهنگستان← باریکۀ تصویربرداری
پهنای باند تصویرvideo bandwidthواژههای مصوب فرهنگستانپهنای باند لازم برای حمل نشانک/ سیگنال تصویر که اندازۀ آن به ظرافتهای سامانه بستگی دارد