صلمةلغتنامه دهخداصلمة. [ ص َ ل َ م َ ] (ع ص ) سخت و استوار از مردم و جز آن . || (اِ) نوعی از طعام که از خمیر آرد گندم ترتیب دهند. (منتهی الارب ).
صلمفرهنگ انتشارات معین(صَ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - بریدگی ، قطع (گوش و بینی ). 2 - در علم عروض اسقاط وتد مفعولات است ، «مفمو» بماند. «فع لن » به جای آن بنهند و فع لن چون از مفعولات خیزد
صلملغتنامه دهخداصلم . [ ص َ ] (ع مص ) از بن بریدن یا از برکندن گوش و بینی را. (منتهی الارب ). بریدن گوش از بن و بینی و آنچ بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). || (اصطلاح عروض ) سق
صلمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (ادبی) در عروض، اسقاط وتد مفروق از آخر جزء، چنانکه از مفعولات، مفعو باقی بماند و بهجای آن فعلن بگذارند و آن را اصلم میگویند.۲. [قدیمی] از بیخوبن بریدن.
صلمونلغتنامه دهخداصلمون . [ ] (اِخ ) یکی از شجاعان داود. (کتاب دوم سموئیل 23:28) و در اول تواریخ ایام 11:29 عیلای خوانده شده است . (قاموس کتاب مقدس ).
صلمونلغتنامه دهخداصلمون . [ ] (اِخ )(سایه دار) کوهی است در حوالی شکیم که ابی مالک از آنجا شاخها برای آتش زدن برج شکیم قطع نمود (سفر داوران 48 و 49؛ کتاب مزامیر 68:14) و آنرا کوه