زمینمنسوج بافتهwoven geotextile, GTX-Wواژههای مصوب فرهنگستانزمینساز منسوج حاصل از در هم تابیدن دو یا چند مجموعه نخ یا رشته یا نوار و مواد دیگر در زوایای قائم
صوللغتنامه دهخداصول . [ ص َ ] (ع مص ) حمله کردن بر حریف خود و زیادتی نمودن . (منتهی الارب ). حمله بردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (دهار) : صدهزاران گور ده شاخ ودلیرچ
صوللغتنامه دهخداصول . [ ] (اِخ ) لفظی عجمی است و در عرب آنرا اصلی نیست . شهریست در بلاد خزر در نواحی باب الابواب و آن دربند است . (معجم البلدان ).
صوللغتنامه دهخداصول . [ ] (ع اِ) لقب پادشاه جرجان است . (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 264). لقب عام ملوک دهستان . (آثار الباقیه از یادداشت بخط مؤلف ).
وصولدیکشنری عربی به فارسیدسترس , دسترسي , راه , تقريب , اجازه دخول , راه دسترس , مدخل , وسيله حصول , افزايش , الحاق , اضافه , بروز مرض , حمله , اصابت , دسترسي يا مجال مقاربت , تقرب به خ
صؤوللغتنامه دهخداصؤول . [ ص َ ئو ] (ع ص ) شتر حمله کننده بر مردم و دونده از پی ایشان . (از منتهی الارب ).
گوهرفرهنگ نامها(تلفظ: go(w)har) هر کدام از سنگهای قیمتی مانند الماس ، زمرد و یاقوت ، مروارید ؛ (به مجاز) اصل و نسب ، نژاد؛ (به مجاز) نهاد و سرشت ؛ (به مجاز) هر شخص یا چیز و و